نفس مامان پسر بابانفس مامان پسر بابا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

محمد فرهام داودی

خوابالو

الان که من مشغول نوشتن برای شما هستم شما هم مشغول استراحت هستی حسالی سرما خوردی   شنبه عصر یهو حسابی تب کردی و ما هم شمارو بردیم دکتر گفت یه ویروس عفونی گرفتی بعد از زدن آمپول حالت یه مقدار بهتر شد     حسابی درد داشتی و زمانی که دردت شروع می شد میگفتی مامان شربت   تازه می فهمم که چه دردی کشیدی من هم ویروس شما رو گرفتم خیلی حالم بده اصلا نمی تونم سرم رو تکون بدم   شدت حالم  گفتنی نیست قربونت برم که قوی شدی و تحملت بالا رفته   خیلی  دوست دارم عششششششششششششششق مامان مامان فدات بشه پسر گلم     ...
18 مرداد 1391

سیسمونی

یه تعداد عکس از سیسمونی داشتم گفتم بزارم که یادگاری باشه فیلم کل سیسمونی هست اما عکس کمه   از لباسهام عکس ندارم شرمنده شما شدیم           یه تعداد عکس از کالسکه و تخت اسپانیایش مونده اما فرصت نکردم بگردم پیدا کنم ٦٦٦٦٦.هر   ...
15 مرداد 1391

عید 91

آماده شدیم بریم برای دیدن مامان جونی بعد از عید دیدنی که کردیم نزدیکای ظهر به سمت طالقان راهی شدیم قراره دو روزی اونجا بمونیم پیش مامان بزرگ بابابزرگ (بابای بابا محسن ) محمد فرهام هم خیلی  خوشحاله مدام میره سر میز که سفره هفت سین روی اون هست و همش میگه تولد تولد هرجا که شمع باشه فکر می کنه که تولد و برای خودش تولد می خونه   محمد فرهام کنار سفره هفت سین پسر گلم با کت و شلوارش مشغول شانه زدن به مو     ...
15 مرداد 1391

سیزده بدر

سیزده تون بدر       دشمناتون دربدر         امسال سیزده بدر رفتیم کوههای باغستان نزدیک خونه که رفت و برگشت مون با ترافیک کمتر روبرو شیم  محمد فرهام هم حسابی بازی کرد مدام اینطرف و اونطرف میرفت و با خاله ها بازی می کرد خلاصه خیلی  خوش گذشت   اینجا خودش رو میندازه روی چادر تا خاله ها جیغ بزنن و ایشون هم حسابی بخنده     ...
15 مرداد 1391

بازگشتی سخت

توی راه برگشت از مشهد داخل ماشین محمد فرهام حالش بهم خورد و داخل هواپیما هم شدیدا حالش بهم خورد و بعد از رسیدن به خونه هم حال خوبی نداشت از عصر جمعه که برگشته بودیم اسهال شدید گرفت ویه هفته هم ادامه داشت طوری شد که روزی 24 بار هم شد و دکتر گفت که ویروس عفونی گرفته و اگه ادامه دار شد صبح روز سه شنبه باید بیمارستان بستری کنیم اما با توکل و استفاده دارو های که دو بار ویزیت داده شده بود بهتر شد و صبح دیگه نیازی به بیمارستان نداشت خدا رو شکر این چند روز پسرم خیلی لاغر شد این ویروس جوری بود که اصلا اشتها به غذا نداشت وهیچی رو نمی خورد و فقط شیر که باعث لاغری شدید اون شد خدایا همه کوچولو هارو سلامت نگهدار ...
15 مرداد 1391

بهمن 90

  24 بهمن ماه ویزت دکتر شدی و به دلیل کم خوردن غذا و زیادخوردن شیر یه مقدار کم خونی  گرفتی و قرار شد که شما رو طی یک عملیات مرحله ای از شیر بگیرم طبق دستور دکتر از 12/1 تا 12/15 باید روز چهار بار سر ساعت معین شیر بدم شیر شب هم حذف شود و بعد از 12/15 هر سه روز یک بار تا اول فروردین و بعداز این تاریخ شیردهی کلا قطع شود اما شما پسر خوبی بودی شب موقع خواب با این حرف  که دکتر گفت شب شیر نه دیگه شبا شیر نخوردی و روزها هم سر ساعت شیر دادم اما شما طی روز خیلی بیتاب شده بودی ...
15 مرداد 1391

واکسن 18 ماهگی

هجده ماهگی مبارک     امروز رفتیم تا واکسن 18 ماهگی رو تزریق کنن چه سخت دیگه نگه داشتن شما کار راحتی نیست مامان جون خیلی اذیت شد بعد از زدن واکسن به دست از من کمک خواست که پای شمارو نگه داریم که به پات هم واکسن بزنن این واکسن خیلی سخت تر از یک سالگی بعد از زدن واکسن یه مقدار گریه کردی و بهتر شدی پ اما بعد از چند ساعت دوباره تب شدید کردی و دیگه نمی تونستی پای چپت رو تکون بدی و همش بغل مامان بودی یه روز روی زمین برات جا انداخته بودیم حتی ازجا بلند نمی شدی نمی تونستی پات رو تکون بدی می گفتی مریض شدی اوف  شدی اما بعدا 24 ساعت کم کم شروع کردی به راه رفتن   ...
15 مرداد 1391

همایش بزرگ حضرت علی اصغر

امسال هم مثل سال گذشته محمد فرهام رو بردم همایش بزرگ حضرت علی اصغر(ع) این همایش اولین جمعه ماه محرم برگزار میشه تقریبا همه بچه های که  اونجا بودن همه لباس سقایی تن کرده بودن گل پسر ما هم همینطور خیلی خوب بود امسال من و خاله نگار  و بابا جون با محمد فرهام بودیم مامان جون جای شما امسال خالیه مامان جون رفته بیمارستان پیشه خاله ملیحه که آپاندیس عمل کرده امیدوارم زود خوبشی خاله ملیحه   این عکس سال 89 پسری که سقا شده توی همایش   این هم عکس پسر سال 90 جلو خونه مامان جون منتظر هیئت بودیم بیاد تا باباجون گوسفند قربانی کنه عکس از همایش نداشتم ...
15 مرداد 1391

آبان 90

این روزها خیلی آقا شدی و با خونه سازی هات خوب بازی می کنی و می تونی یه مکعب مستطیل رو چند طبقه بسازی توی صحبت کردن هم  پیشرفت کردی و کلمات   جوجو میگه = جیک  جیک              مرغه میگه- دد          گاوه میگه = مو مو           ببعی میگه=به به و وقتی میگیم قد کی بلند تر میگی      من من ...
15 مرداد 1391